
نگاه اسطورهای ـ روایی
۱. ظهور پیامبر خاک و دود
در سرزمینی سوزان و فراموششده، مردی گام به میدان میگذارد که شبیه قدیسان کهن است. آنتونیو مشاور، نه پیامبر است، نه مبارز؛ اما واژههایش بوی نجات میدهند. او چون موسی در بیابان، قوم خسته از ظلم را به وعدهگاه امید میبرد. روایتش، روایت نجات است؛ اما نه از آسمان، بلکه از قلب رنج خاک. مردم گرداگردش جمع میشوند، همچون پیروان اسطورهای. صدایش پژواکی از کهنداستانهای ایمان است. و او آغازگر حماسهای میشود که ریشه در اسطوره دارد.
۲. کانودوس، دژ افسانهای مقاومت
کانودوس نه فقط شهری واقعی، که بازتاب آرمانشهری افسانهای است. همچون آتلانتیس، در دل برزیل بیقانون سر برمیآورد. اسطورهی مقاومت در چهرهی این شهر تجلی مییابد. مردمانی ساده اما دلیر، با ایمانی فولادین، در برابر جهان بیرون قد علم میکنند. آنها اسلحهی مدرن ندارند، اما روحشان زرهی از افسانه است. هر دیوار کانودوس، قصهای ناگفته دارد. قصهای که یوسا آن را چون حماسهای مدرن بازگو میکند.
۳. قهرمانان بینام، مبارزان بینشان
در میان مردمان کانودوس، قهرمانانی هستند که نامشان در تاریخ نیامده است. مردی لال، دختری کور، پیرزنی رنجکشیده؛ هر یک تکهای از اسطوره را حمل میکنند. آنها نماد مقاومت روزمرهاند، حماسهی بیادعا. یوسا با قلمی روایی، این چهرهها را از دل تاریخ بیرون میکشد. اسطورهی جنگ، نه در فرماندهان، که در دل این بینامها شکل میگیرد. آنان کسانیاند که در دل آتش، روح انسان را زنده نگه میدارند. چون قهرمانان حماسههای شفاهی.
۴. نبرد نهایی خیر و شر
جنگی که آغاز میشود، دیگر صرفاً نزاعی سیاسی نیست؛ بدل به نبردی اسطورهای میان خیر و شر میشود. ارتش مدرن با قدرت آهن و باروت، به نبرد با ایمان میرود. اما ایمان، به سادگی شکست نمیخورد؛ حتی اگر خونریزی شود، همچنان پابرجاست. صحنههای نبرد، رنگ و بویی حماسی دارند. گویی دو نیروی ازلی در برابر یکدیگر صف کشیدهاند. آنتونیو، چون پهلوانی عارف، در دل نبرد، بیشمشیر، ایستاده است. و این جنگ، رنگ آخرالزمانی میگیرد.
۵. ویرانی، اما با شکوهی تراژیک
نهایتِ جنگ، فروپاشی است؛ اما نه فروپاشی معمول، بلکه شکوهی تراژیک دارد. کانودوس با خاک یکسان میشود، اما افسانهاش باقی میماند. مرگ مردمان، چون قربانیان آیینی، حس تقدسی خاموش دارد. یوسا صحنهی ویرانی را چون سقوط تروآ بازسازی میکند. در خاکستر کانودوس، دانهای از خاطره کاشته میشود. خاطرهای که تاریخ رسمی سعی دارد فراموشش کند. اما رمان، آن را به جاودانگی بازمیگرداند.
۶. بازگشت به افسانه، عبور از تاریخ
در پایان، «جنگ آخر زمان» به چیزی فراتر از تاریخ بدل میشود. روایتی اسطورهای از مردمانی که علیه فراموشی ایستادند. یوسا چون راویان کهن، قصهای را روایت میکند که حقیقتش در بطن روایت است. کانودوس به قصهای میماند که هر نسل باید آن را بشنود. داستانی از ایمانی که نمیخواست بجنگد، اما به جنگ کشیده شد. و در دل خون و ویرانی، هنوز بوی امید میدهد. اینگونه، اسطورهی کانودوس در رمان زنده میماند.
:: بازدید از این مطلب : 13
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0